11.08.2013

11

این روزها دیگر مد شده همه می‎گویند که حافظه‎شان ضعیف شده؛ که یکی در میان دارند خالی می‎بندند. نمی‏دانم کلاس دارد چه دارد؟ من البته از آن یکی در میانی‎ها نیستم. من راستش را می‏گویم که بخش ِ اعظمی از حافظه‏ی کوتاه مدتم به فنا واصل گردیده است. محض ِ شوخی و خنده یا توجیح و ماست‏مالی ِ اشتباه و جبران ِ خطا هم نیست. می‏توانم دست ِ علی هم بدهم بهتان تا باور کنید.
همین امر گاهی موجبات ِ نشاط و اکثر ِ اوقات هم تأسف به بار می‏آورد برای آدمی. اجازه بدهید چند مثال خدمتتان عرض کنم؛ اجازه می‏دهید دیگر؟ معلوم است خب جرأتش را ندارید که ندهید (در طی ده پست زهر چشم گرفتم ازتان؛ می‏دانم)
برای مثال عصر ِ یک روز ِ پاییز دلتان برای دوستی که خیلی وقت است ازش خبری ندارید تنگ می‏شود، مسلماً  یادتان نمی‏آید آخرین بار کِی صحبت کرده‏اید. همین‏طور که شماره‏اش را می‎گیرید به این موضوع فکر می‏کنید اما خب فکر مگر اثر کند؟ حاشا
اگر شانس بیاورید و جواب ندهد دو حالت دارد؛ یا مثل ِ اغلب ِ دخترها گوشی‎اش یک جا است و خودش جای دیگر. و یا اینکه راس‎راسکی آخرین بار یک اتفاقاتی افتاده که شما هیچ یادتان نیست. این را می‎شود از اسمس دادن و یا ندادن ِ بعدتر هم متوجه شد.
اگر جواب بدهد و خوب و خوش صبحتتان را بکنید که خیلی هم خوب می‏شود و صله‏ی رحِم ِ تلفنی است و ثواب هم دارد. وای از آن لحظه‎ای که تلفن را جواب بدهد و سرد باشد و تکه بیاندازد و شما یادتان بیاید که مرتبه‏ی آخر چقدر از دست ِ او و کارهایش حرص خورده‏ بوده‏اید و هرچه لایقش بوده گفته بوده‎اید و گوشی را رویش قطع کرده بودید.
مادرم این‏جور مواقع می‏گوید "الهی که به سرِ گرگ ِ بیابون هم نیاد" که به حق درست می‏گوید.
آن‎ور ِ قضیه هم هست؛ یک کسی که روزی شبی دعوای مفصلی با شما راه انداخته و آزرده خاطرتان کرده، هوس می‏کند که زنگ بزند بهتان و حال و احوال کند. شما؟ شما که هیچ یادتان نیست. سلام علک ِ گرمی نثارش می‏کنید و اون یک مرتبه می‏گوید "فکر می‏کردم از دستم خیلی عصبانی باشی و جوابم را هم ندهی. ولی مثل ِ اینکه مرا بخشیده‏ای؛ متشکرم" آری، اینجاست که قیافه‏تان (قیافه‏ام) دیدنی می‏شود.
اصلاً چه کسی گفته که شما با این وضع ِ حافظه دلتان برای کسی تنگ شود؟ چه کسی گفته که جواب ِ تماس‎های این و آن را بدهید؟ هان؟