آقا اصلاً میگوییم زمان ِ پدر و مادر ِ ما ابزار آلات ِ جلوگیری محدود بوده و در دسترس نبوده و ملت هیچ گونه اعتقادی به "فرزند ِ کمتر زندگی ِ بهتر" نداشتند و به "یکی کمه دوتا نمیدونم چیه و سه تا خاطر جَمعه" و "روزی ِ بچه رو خدا میده" و این قبیل صحبتها معتقد بودند.
اما الان چطور؟ قبول ِ اینکه میگوید فلانی ناخواسته باردار شده، آن هم وقتی که فرزند ِ اولش تنها هفت ماه دارد خیلی سخت است. سخت که هیچ، وحشتناک است. محض ِ اطلاع ایندو تحصیل کرده و کارمند ِ آموزش پروش و بانک هستن خیر ِ سرشان. هنوز آنقدر از زندگی ِ فرزند ِ اولشان نگذشته که ببینند چطور زیرش میزایند و همینطور محض ِ خوشی یک کاری صورت دادهاند و این شده نتیجهاش.
البته نتیجهاش یک چیز ِ دیگر شده. مادر به خونریزی افتاده و به احتمال ِ زیاد جنین کورتاژ خواهد شد؛ امیدوارم خداوند مرا سوسک نکند اما عمیقاً از این خبر خوشحال شدم.
من هم ناخواسته بودم...