6.13.2014

79

نمی‎دانستم باورش کنم یا نه،
گفته بود اگر کسی باشد که یک دختری را بخواهد و نتواند بدستش بیاورد و دلش پیش ِ او باشد، دختر ازدواجش میّسر نمی‏‎شود. همه‎ی گذشته ام جلوی چشمم آمد؛ کسی بود که مرا خواسته باشد برای خودم و برای همیشه، و من نفهمیدم یا نخواستمش؟
اینکه همه‎ی اطرافیانم حس می‎کنند که دیگر دارد از وقت ِ ازدواج ِ من می‎گذرد و دنبال ِ راه حل می‏‎گردند، برایم هیچ خوشایند نیست؛ اینکه در هر مهمانی و جمعی برایم آرزوی خوشبختی می‎کنند گویی که لب ِ مرز ِ ترشیده شدن هستم، حالم را به هم می‏‎زند.
برای من، دختر بودن به بعداً مادر شدنش نمی ارزد...