دیروز مدیرم مرا صدا زد که بروم طبقهی بالا؛ رفتم. یکی از همکاران ِ دیگر و یک مرد جدید داخل اتاق بود. متوجه اوضاعی که در جریان بود نشدم که جناب ِ مدیر خیلی خونسرد و عادی گفتند "من بعد مدیریت ِ این بخش با این آقاست."
من؟ هیچ من؟ نگاه
امروز مدیر ِ اسبق! وقتی مرا دید گفت "خانم خیلی توو فکری"
گفتم "ناراحتم آقا، خیلی ناراحتم"
گفت "ناراحتی نداره؛ من هستم. دورادور هستم"
لبخند ِ تلخی زدم و رفتم.
برایم سخت بود از دست دادن ِ شخصی که تازه بلدش شدم.
اما به این فکر میکنم که باید جایگزین کردن ِ آدمها هم را بلد شوم...