8.10.2014

83

فضولی‎ از آن حس‎هایی‎ست که نمی‎شود به راحتی مهارش کرد؛ لااقل من که اینطور هستم.
هرجور شده بود پیدایش کردم؛ از شانس ِ من آن هم با مشخصات ِ کامل ِ شناسنامه‎ای. کد ملی و شماره شناسنامه و تاریخ تولد و نام ِ پدر.
اسمش را و مشخصاتش را پشت ِ سر ِ هم می‎خوانم؛ لحن ِ خواندم شبیه عاقدی می‎شود که می‌خواهد از عروس خانم ِ نشسته سر ِ سفره‎ی عقد، بله بگیرد.
آخرش هم می‎گویم وکیلم؟ اما هیچ جوابی نمی‎شنوم. سکوت ِ بیش از یک ماهش دارد عقل از سرم می‎برد. 
بلاتکلیفی خر است...