12.23.2013

49

شب ِ یلدای امسال خانه‏ی خودمان نبودم. رفته بودم منزل ِ خواهرم برای انجام وظایف ِ خاله‏گری در قبال ِ دو دخترش در نبود ِ شوهرخواهر. یکی از دخترها حدود ساعت ِ نه و نیم در حالی که خمیازه می‏کشید گفت "شب ِ لَیدا که از همه طولانی‏تره خوبه که آدم بخوابه، این‏طوری صبح از همیشه سرحال‏تره"
یاد ِ جمله‏ی خودم افتادم که دو سه سال پیش نوشته بودمش.
"زرنگ اونه که امشب دو دقیقه بیشتر توو بغل ِ یارش بخوابه؛
حالا یارم نبود (که نیست) خودش تنها،
فرق ِ آن‏چنانی نداره که..."