شب ِ یلدای امسال خانهی خودمان نبودم. رفته بودم منزل ِ خواهرم برای انجام وظایف ِ خالهگری در قبال ِ دو دخترش در نبود ِ شوهرخواهر. یکی از دخترها حدود ساعت ِ نه و نیم در حالی که خمیازه میکشید گفت "شب ِ لَیدا که از همه طولانیتره خوبه که آدم بخوابه، اینطوری صبح از همیشه سرحالتره"
یاد ِ جملهی خودم افتادم که دو سه سال پیش نوشته بودمش.
"زرنگ اونه که امشب دو دقیقه بیشتر توو بغل ِ یارش بخوابه؛
حالا یارم نبود (که نیست) خودش تنها،
فرق ِ آنچنانی نداره که..."