خوب میتوانم مادرم را صبحها تصوّر کنم، که بعد از بیدار شدن از خوابش یک راست میآید به اتاق ِ من.
جای خالیَم را میبیند؛ میگوید "الحمدالله"؛
پتویم را که از عجله مرتب نکردم، تا میکند؛ چادر نمازم را روی لپتاپم میاندازد که خاک نگیرد.
و زیر ِ لب آیت الکرسی میخواند...